پسرک نه تنها در ظاهر آرام و قرار نداشت بلکه ذهنش هم درگیر بود.روز قبل از مامان شنیده بود که به خاله می گفت مثل خروس جنگی با همه دعوا می کند و دیگر از دستش خسته شده.
عمو و عمه هم چندان رغبتی به رفتن اون به خونشون نداشتند اما اون به روی خودش نمی اورد.آخه غیره پسرخاله و پسرعمه همبازی دیگه ای نداشت.
بسم الله الرحمن الرحیم
در برهه ای از تاریخ این مرز و بوم، انقلاب ما،دین و مکتب و ناموس و غیرت ما مورد هجوم وحشیانه دشمنی قرار گرفت که برای این خاک و بوم طمع کرده بود.آن روزگار مردم سرزمین ما سایه پرصلابت سلاله زهرای مرضیه و پیر جماران را بر سرداشتند و با یک اشارت او همه دست از جان شسته و برای مصاف با دشمن دون راهی سرزمین جهاد و مبارزه شدند.در آن زمان جوانان سرزمین ما با ایمان خود، با اخلاص خود و با ایثار و همت خود در مقابل دشمن ایستادند و اجازه ندادند دست کثیف و طمع آلود آنان به ناموس و دین و مکتب و اعتقادات مردم دراز شود.و بالاخره پاداش این مجاهدت چیزی جز نصرت و پیروزی از جانب خداوند متعال نبود. ادامه مطلب ...